هر صبح و ظهر و شام و سحر ضجه میزنی
همراه اشک و سوز جگر ضجه میزنی
سجاد خانواده ای و وقت نافله
بر آخرین نماز پدر ضجه میزنی
امام زین العابدین(ع) که به مصلحت امت و به دلیل ادامه امامت، به مناسبت بیماری و رنجوری تن از گرداب کربلا در امان ماند و زندگیش ادامه ای بر ره ولایت و وصایت شد، پیامبری است در رسالت حقیقت عاشورا و مجاهدی برای مانایی و پایایی این عظمت بی نظیر تا همیشه تاریخ.
زندگی این امام همام، چه آنگاه که با خطبه های علویش، کاخ یزید را با خاک تحقیر و رسوایی یکسان کرد و چه آنگاه که با سلاح دعا، معارف بلند انسانیت و عظمتهای سترگ وحدانیت و توحید و نبوت و امامت و حکمت و رستگاری را برای همیشه ابناء بشر به یادگار گذاشت، سرشار از زیبایی و شوکت و استواری است.
کتابی که مایه فخر و مباهات شیعه و تندیسی از راز رشیدی است که در کلام ناب و معرفت تابناک ائمه اطهار(ع) نهفته و هویداست؛ مستتر و منتشر است.
امام زین العابدین(ع) براستی این همه عظمت و بزرگی را در مظلومیت و غربتی عجیب پروراند و خود که یادگار عاشورای خونین و غمین اما رستاخیزی و خدایی بود، توانست با استعانت از ذات کبریایی حق و دست یازیدن به قدرت لایزال لدنی که از جامه امامت و هیئت ولایت حق برمی خواست، اثری ماندگار در شمایل واژه ها و هیئت کلمات بیافریند که در چه فصاحت و بلاغت و چه در معرفت و حکمت و آموزگاری حقایق دین و آیین، بدین پایه و مایه نائل آید که خواهر قرآن نامیده شود.
آری؛ امامت امام گاه با حضور در میدان نبرد و ریخته شدن خونش معنا می یابد و گاه با سلاح دعا و نوشتن ادعیه ای جانانه در مقام فهم و خرد و نشر معارف الهی شکل می گیرد.
هر دو امامند و بر حق؛ و هر دو جلوه ای از حقیقت و آسمان؛ اما این یک به شکلی و آن یک به صورتی.
مهم آن است که بار هدایت مردم و زمامداری روشنگری و حق نمایی و باطل سوزی، بر زمین نماند و «امام» امت خویش را دریابد؛ حال چه در بحبوحه شمشیر و خون و چه در مصاف واژه و اندیشه.
گرچه حسین(ع) و سجاد(ع) هر دو حظی از هر دو موضع و موقف داشتند و هم زخم نیشتر اشقیا را بر جان خریدند و هم نوش کلام حکمت آمیز و خیرخواهانه امت را با بیان آسمانی و کلام حقخواهانة خویش بر زبان تاریخ راندند و نور وجود مهربان خود را چونان خورشیدی فروزان در آسمان این جهان تاباندند؛ گیرم هر یک به صوراتی و شکلی و تعینی خاص.
باری؛ اسم مبارك آن حضرت علي است و مشهورترين القابش زين العابدين و سجّاد و مشهورترين كنية حضرتش ابامحمد و ابوالحسن.
مدّت عمر آن حضرت پنجاه و هفت سال است و تقريباً بيست و سه سال در زمان سالار شهیدان حضرت اباعبدالله(ع) زندگي كرده اند.
و مدت امامت آن حضرت سي و چهار سال است.
بنابر نقل های تاریخی مادر حضرت سجاد(ع) دختر يزدگرد پادشاه ايران است و شرافت بانویی بزرگوار از این دست آن است كه مادر نه نفر از ائمه اطهار و امامان برحق شیعه باشد.
همچنین نقل های تاریخی و روایت شیعی گویا و جویای این نکته است که امام سجّاد (ع) از نظر گفتار و كردار شباهت تامّ و تمامی با جد بزرگوارش حضرت اميرالمؤمنين(ع) دارد.
امام سجاد (ع). لذا به اصحاب خود سفارش مي فرمود:
«اصحابي، اخواني، عليكم بدار الآخرة ولا اوصيكم بدار الدنيا فانكم عليها وبها متمسكون اما بلغكم ان عيسي عليه السلام قال للحواريين. الدنيا قنطرة فاعبروها ولا تعمروها. وقال: من يبني علي موج البحر داراً؟ تلكم الدار الدنيا ولا تتخذوها قراراً.»
اي ياران من، برادران من، مواظب خانة آخرت باشيد من سفارش دنيا را به شما نمي كنم زيرا شما بر آن حريص هستيد و به آن چنگ زده ايد. آيا نشنيده ايد كه حضرت عيسي به حواريون مي گفت: دنيا پل است، از روي آن بگذريد و به تعميرش نپردازيد! چه كسي روي موج آب خانه مي سازد؟ موج دريا اين دنيا است، به آن دلبستگي نداشته باشيد.
صحيفه سجادیه همانطور که پیشتر اشارتی داشتیم در همجواری راز و نیاز با خدا و دعا، معارف اسلام، سياست اسلام، اخلاق اسلام، اجتماعيات اسلام، حقانيت شيعه، حقانيت اهل بيت، انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقيقت را برترین واژگان و بهترین بیان به مخاطبان خویش که همه اسناهای زمین و زمانند عرضه می دارد.
اخت القرآن، انجيل اهل بيت، زبور آل محمد نامهایی است که بر این مصحف شریف نهاده اند.
پایان بخش این نوشتار را به قصیده ای معروف و مأنوس با قلوب شیعیان اختصاص می دهیم.
طبق نقل های تاریخی « هشام بن عبدالملك به حج آمده بود و كثرت جمعيت مانع شدكه حجر الاسود را استلام كند. پس در گوشه اي براي او فرشي انداخته و نشسته بود كه امام سجّاد وارد طواف شد و وقتي به حجر الاسود رسيد، مردم كنار رفتند و حضرت مكرّر استلام نمود. هشام فوق العاده ناراحت شد. يكي از اطرافيان پرسيد: اين مرد كيست كه مردم چنين به او احترام دارند؟ هشام تجاهل كرد و گفت نمي دانم. فرزدق آنجا بود، في البداهة قصيدة مفصلي دربارة امام سجاد سرود. ما چند بيت از آن قصيده را مي آوريم: تمام قصيده در مناقب ابن شهر آشوب موجود است:
هذا الذي تعرف البطحاء وطاته والبيت يعرفه والحل والحرم
ما قال لاقط الا في تشهده لولا التشهد كانت لانه نعم
يغضي حياء ويغضي من مهابته فما يكلم الا حين يبتسم
من معشر حبهم دين وبغضهم كفر وقربهم منجي ومقتصم
مقدم بعد ذكر الله ذكرهم في كل فرض ومختوم به الكلم
اين مردي است كه حجاز، خانة خدا، حل، حرم او را ميشناسند. نه، در كلامش نيست ـ حاجت سائل را هميشه برآورده مي كند جز در تشهد ـ كه لا اله الا الله مي گويد. و اگر تشهد در نماز نبود، نه او، هميشه آري بود: هنگام برخورد با مردمان چشمها را فرو مي بندد براي آنكه حيا دارد، و ديگران چشم فرو مي بندد به جهت ابهتي كه او دارد. و سخن با او نمي گويند مگر كه آن بزرگوار تبسّم كند. روز قيامت حب آنها دين است و بغض آنها كفر است و قرب و نزديكي به آنان پناه و نجات انسانها است. در نمازها ياد آنها و اسم آنها مقدم بر هر چيزي است بعد از اسم خداي متعال. و نمازها به اسم آنان تمام مي شود.